من و ني ني و باباش

رفتن به ایران

دختر نازنینم  بالاخره بعد از حدود ۲/۵ سال راهی ایران شدی و به دیدن پدرت رفتی . وقتی اومدی ترکیه فقط ۱/۵ سال داشتی حالا که به نقطه شروع فکر می کنم چقدر سخت و مسیر دشوار بود . حضور الیانا خیلی کمک کننده بود برای پر کردن تنهایی تو . از طریق واتساپ با پدرت در ارتباط بودی و خداروشکر با ترفندهایی که اکبر به کار می برد خوب می تونست تورو جذب کنه هر چی به رفتن نزدیکتر می شدیم دلنگرانی و استرسم بیشتر می شد مبادا توی فرودگاه گریه کنی نکنه دلت نخواد که بری نخواد و نخواد و نخواد .... یک روز به رفتن دوباره برات توضیح دادم که من نمیام و تو با خواهرت میری و گفتی می رم من باورم نمیشد شاید حس مادرانه نمی خواست استقلال تورا بپذیرد شاید فکر می کردم ه...
18 بهمن 1400
1